کبوتر دلم

من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا         

می شنوم ز قدسیان زمزمه ی رضارضا


|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : ایمان
تاریخ : یک شنبه 22 خرداد 1390
زیباترین تحفه


دلبسته ي کفش هایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند

دلم نمي آمد دورشان بيندازم. هنوز همان ها را مي پوشيدم

اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند

قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود

 

xq3glasfqtrva2lfnnjj.jpg


================================


مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم

و مي گفتم: چقدر همه چیز دردناک است

چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم


مي نشستم و می گفتم: زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار

 

v7ehnchoonqjr00m9mh.jpg

==============================

 

.می نشستم و می گفتم: خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است

می نشستم و به خاطر تنگی کفش هایم جایی نمی رفتم

قدم از قدم بر نمی داشتم .. می گفتم و می گفتم

 

 

mhjn9ioaoxtg52brhzm.jpg
 

=========================

 

 

......... پارسايي از کنارم رد شد

عجب! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت

مرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيست

اما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است

و زيباترين خطر..... از دست دادن

 

8pkga2hudplr7ns3pb9m.jpg
 

==============


تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور

.جرات کن و کفش تازه به پا کن. شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي

 

fl5f95j2t5i03n6osem.jpg
 

 

==============

 

رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم

اگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟

 

0hastf5ohjbdgpyubc2e.jpg
 

 

 

==============


پارسا فروتنانه خنديد و پاسخ داد: من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود

که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و

پس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام

 

97suyq3x4iqcahc5zr7v.jpg
 

 

==============

 

هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختم

تا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت

 

8ovvuj8kspg2w4c28rgd.jpg
 

 


حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست

 

dcwrsyznft8by6l31wod.jpg
 

 

======

 

 8pyzny6ic5c772jocvnk.jpg

 

وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست

 

------------------

 

سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌

كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه

يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه

يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛

يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره

ek0bsrn7n8lrnuxjszx4.jpg
 

 

 

يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت

هيچ‌ اسمي‌ نداشته‌ باشد و تا هميشه، خاك‌ باقي‌ بماند، فقط‌ خاك

اما حالا يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ وجود دارد كه‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بكشد

ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.

 

lr9kivo4e7tbctu3kxn.jpg
 

 

يك‌ مشت‌ خاك‌ كه‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،

انتخاب‌ كند، عوض‌ بشود، تغيير كند

m18ezrooey4iabrmtq6.jpg


واي، خداي‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاك‌ انتخاب‌ شده‌ هستم

همان‌ خاكي‌ كه‌ با بقيه‌ خاك‌ها فرق‌ مي‌كند

 

9ml9g4kkojm1lv55x33.jpg
 

 

من‌ آن‌ خاكي‌ هستم‌ كه‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دميده

من‌ آن‌ خاك‌ قيمتي‌ام

6vvs7ogdxt7rs79ywn3g.jpg
 

که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم

وای بر من اگر همین طور خاك‌ باقي‌ بمانم

zm6opl6yglxur8r1q67j.jpg
 


الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم..

بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم

پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم

qn1k5whujn1im052xl1b.jpg

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که

بخشیده می شویم


|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : ایمان
تاریخ : چهار شنبه 11 خرداد 1390