داستان مرغ ماهی خوار

داستان مرغ ماهی خوار

آورده‌اند كه مرغی ماهي‌خوار چنان پير شده بود كه ديگر نمي‌توانست به شكار بپردازد. يک روز كه هيچ غذايي براي خوردن نيافته و از گرسنگی رو به مرگ گذارده بود، چاره را در آن ديد تا به كنار جوی آبی رفته و در آنجا چشم به راه روزيی كه خداوند براي هر جاندار مي‌فرستد بماند. ناگهان ماهي‌ای از كنار او گذشت و او را با آن ناتوانی ديد. ماهي از مرغ شوند(:سبب) پريشانی و بیچارگيش را پرسيد.مرغ گفت: «روزگار از من روی برگردانده و زندگيم رو به پايان گذارده و مرگ راه را بر من بسته است. اكنون آمده‌ام تا از همه‌ی ماهيانی كه از شبيخون‌های من بر خانواده و خويشانشان آسيب رسيده‌است درخواست بخشش كنم.» ماهی با شنيدن اين سخنان از ماهیخوار در دام او افتاد و به او گفت كه از من چه كاری برای شما ساخته‌است؟ مرغ گفت: «اين سخنان كه از من شنيده‌ايی به ماهیهای ديگر بگو تا ديگر هيچ ماهيی از بيم من در رنج و سختی نباشد.» ماهی گفت: «پس به من دست مردی بده و سوگند ياد كن كه دروغ نمی گويی تا من به تو از دل باور بياورم.» مرغ گفت: «از اين گياهانی كه در كنار رودخانه روييده‌اند بردار و با آن منقار مرا سخت ببند تا بدانی كه من ديگر در انديشه‌ی شكار ماهی نيستم.» ماهی گياهی بكند و نزديک رفت تا كاری را كه مرغ گفته بود انجام دهد، ناگهان مرغ سرفرود آورد و او را از ميان آب بيرون كشيد و خورد.
 
«مرزبان نامه» نوشته‌ايست پندآموز، دربرگيرنده‌ی ٩ فصل، كه آن را «مرزبان بن رستم شروين» از شاهزادگان تبرستان، درسال‌های پايانی سده‌ی چهارم هجری مهی(:قمری) نوشته است. اين كتاب را «سعدالدين وراوينی» در سال‌های نخست سده‌ی هفتم مهی، تصحيح كرده است.





|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : ایمان
تاریخ : یک شنبه 22 آبان 1390
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: